با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+خورشيد من بر آى
شاعر: سيد على خامنه اى
دل را ز بيخودى سر از خود رميدن است
جان را هواى ز قفس تن پريدن است
از بيم مرگ نيست که سر دادهام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسيدن است
دستم نمى رسد که دل از سينه بر کنم
بارى علاج شکر گريبان دريدن است
شامم سيه ترست ز گيسوى سرکشت
خورشيد من بر آى که وقت دميدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر کشيدن است
بگرفته آب و رنگ ز فيض حضور تو
+بي قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستي وبين من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقي دارد
بال وقتي قفس پر زدن چلچله هاست
بي هر لحضه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست
باز مي پرسمت از مسئله دوري وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
+صبح بى تو
شاعر : قيصر امين پور
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد
بى تو حتي مهربانى حالتى از کينه دارد
بى تو مي گويند تعطيل است کار عشقبازي
عشق اما کى خبر از شنبه و آدينه دارد
جغد بر ويرانه مي خواند به انکار تو، اما
خاک اين ويرانه ها بويى از آن گنجينه دارد
خواستم از رنجش دوري بگويم يادم آمد
عشق با آزار خويشاوندى ديرينه دارد
روى آنم نيست تا در آرزو دستى برآرم
+آشناي درد
شاعر : علي انساني
اي شمع سينه سوخته انجمن، علي!
تقدير توست ساختن و سوختن، علي!
اي رهبري که منزويَت کرده جهل خلق
اي آشناي درد! غريب وطن! علي!
من پهلويم شکسته و، تو دلشکستهاي
من بر تو گريه ميکنم و، تو به من، علي!
+دشمن من آنقدر بر تو جفا بسيار کرد
تا که با داغ تو روزم را چو شام تار کرد
اي تو تنها محرم حيدر ز بعد رفتنت
شوهرت با چاه تنها درد خود اظهار کرد
آري اي تنها طرفدارم ز پس از تو دشمنم
هرچه بودش در توان با حيدر کرار کرد
زينبت چون جمع ميکرد بستر خونين تو
+از بعد تو تنها شدم ويار ندارم
بر دل غم تو دارم وغمخوار ندارم
اسرار به دل دارم و گويم به دل چاه
اي محرم من محرم اسرار ندارم
گرديده دعاي تو قبول و دگر امروز
درخانه بود بستر و بيمار ندارم
اي کاش که ويران شود اين خانه حيدر
چون تاب نکاه در و ديوار ندارم
هر روز بگريم ز غمت يار جوانم
بعد تو به جز ديده خونبار ندارم
اي يار علي رفتي و حيدر شده تنها
خون بر دل من گشته و دلدار ندارم
+بايد از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق ياس، مشکي پوش بود
ياس ما را رو به پاکي مي برد
رو به عشقي اشتراکي مي برد
ياس يک شب را گل ايوان ماست
ياس تنها يک سحر مهمان ماست
بعد روي صبح، پرپر مي شود
راهي شبهاي ديگر مي شود
ياس مثل عطر پاک نيّـت است
ياس استنشاق معصوميّـت است
ياس بوي حوض کوثر مي دهد
عطر اخلاق پيمبر مي دهد
حضرت زهرا دلش از ياس بود
دانه هاي اشکش از الماس بود
+داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چکانيد اشک حيدر را به چاه
عشق محزون علي ياس است و بس
چشم او يک چشمه الماس است و بس
اشک مي ريزد علي مانند رود
بر تن زهرا: گل ياس کبود
گريه کن زيرا که دُخت آفتاب
بي خبر بايد بخوابد در تراب
اين دل ياس است و روح ياسمين
اين امانت را امين باش اي زمين
نيمه شب دزدانه بايد در مغاک
ريخت بر روي گل خورشيد، خاک
+بي امان گريه به حال مادر بيمار کرد
از جگر آهي کشيد و گفت اي واي مادرم
تا حسين تو تماشاي در و ديوار کرد
بين قبر تا خون چکيد از کفنت آگه شدم
که چها با سينه ات آن ضربه مسمار کرد
دوريت آنقدر سخت است بر علي يا فاطمه
که مرا از زندگي در اين جهان بيزار کرد
ترسم از بعد تو طولاني شود عمر علي
زانکه بر من زندگي را داغ تو دشوار کرد
حسن علي جواهري
+رفتهام بيرون من از كاشانهي خود غم مخور
تا مگر بينم رخ جانانهي خود غم مخور
بشنوي پاسخ ز حافظ گر كه بگذاري پيام
زان زمان كو باز گردم خانهي خود غم مخور