سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 گویا مشکل گرانی در کشور ما از خیلی قدیم‌ها بوده و هست و یحتمل بنابر شواهد تاریخی، خواهد بود شاهدش را از 20 سال قبل احضار کردهایم، بفرمایید:

دیزی!

ز ضعف تن شده آنقدر ناتوان دیزی
که داده تکیه به دوش کماجدان دیزی
نه قلقلی، نه بخاری، نه جوششی، نه کفی
خموش و سرد نشسته به یک مکان دیزی
گرش نه بهره‌ای از روغن نباتی هست
چرا نمی‌خورد از جای خود تکان دیزی؟
ز نرخ گوشت که در حکم کیمیا باشد
شده‌ست واقعاً این روزها گران دیزی
خوش آن زمان که نهادی به سفره اخلاص
هرآنچه داشت درون شکم نهان دیزی
ز ران و سینه حکایت مکن که از حسرت
روان به سینه شود آبش از دهان دیزی
بگو به گربه که دیگر منه به مطبخ پای
که می‌شود خجل از روی میهمان دیزی
اگر چه غرق در آب است، لیک اینش بس
که احتیاج ندارد به بادبان دیزی!

***
بازنشست!

برکوچه «دخل» من نوشته: بن‌بست
در کوچه «خرج»، پای مخلص بشکست
امروز که شاغلم، چه وضعی دارم؟
ای وای ز روزی که شوم بازنشست!
***
دوش دیدم که خلایق سر خود شانه زدند
سوی صف، باز برون از در هر خانه زدند
گفته بودند مقامات: تورم کم شد
«چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند!»

 

 

 

 

گل آقا. شماره 156 . زمستان 1372

 




تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 10:35 عصر | نویسنده : محمد hn | نظر