تنهایی شبانه
درباره وب
پیرو ولایت فقیه و رهبری باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد و بیاد بیاورید چه سرو قامتانی به خون غلتیدند تا سربلندی و افتخار امروز بوجود امد
لینک دوستان
برچسبها وب
مذهبی (14)
خبری (10)
مجلس (6)
اقتصاد (4)
رهبری (3)
احزاب وشخصیت ها (3)
انتخابات (3)
نرم افزار (3)
نظامی (2)
طنز (2)
سیاسی (2)
شعر (1)
شهدا (1)
فرهنگی (1)
قوه قضاییه (1)
اقتصاد، کارمند (1)
اجتماعی (1)
احزاب و شخصیت ها (1)
خواندنی (1)
دولت (1)
رئیس جمهور (1)
ورزشی (1)
کاریکاتور (1)
لینک های مفید
حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتاللّهالعظمی خامنهاى حقیقتی با دو تجلى هستند که وظیفه همه ما درک و معرفى شایسته و بایسته این حقیقت ماندگار و الهى به بشریت تشنه امروز و فردا است.
خبرگزاری تسنیم : 23 سال از رحلت جانگداز بیانگذار نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران مىگذرد و درست 23 سال نیز از آغاز رهبرى رهبر فرزانه انقلاب. یکى از زوایایى که پرداختن به آن، گاه دغدغه دلسوزان و گاه شبهه شبههافکنان است، قیاس مدیریت کلى و جزیى حضرت امام(ره) و حضرت آیتالله خامنهاى(مدّ ظلّه العالى) است. چه دلسوزان از باب شناخت همهجانبه و عینىتر از شخصیت امام و مقام معظم رهبرى، با این پدیده روبهرو مىشوند و البته غرضورزان و شبههافکنان نیز منظورى جز ایجاد خلل و سستى در اذهان عامه مردم ندارند.
فلذا در این مقال اندک، به برخى نکات حول «ویژگىهاى مدیریتى امام و رهبرى» خواهیم پرداخت.
پیش از آغاز، لازم است مطلبى بهعنوان «پیشدرآمد» عرضه گردد:
آنهایى که از نزدیک دستى بر تاریخ دارند، از یک بیمارى شایع بهنام «حجاب معاصرت» میان راویان و تحلیلگران تاریخ سخن مىگویند. چهبسیار تاریخدانان و تاریخنویسانى که در پرده و حجاب معاصرت، از ضبط و تحلیل مهمترین وقایع تاریخى همعصر خود غفلت ورزیدهاند اما رنجها و مشقتهاى طاقتفرسایى را براى ضبط و روایت برهههایى دور از یک دوره تاریخى متحمل شدهاند که از ارزش و اعتبار چندانى برخوردار نبوده است. این بیمارى، در عصر حاضر بهتجربه درآمده و نهتنها گریبان اهلتاریخ، که اهل سیاست، فرهنگ، هنر، دانشگاهها، حوزههاى علمیه، عالمان دینى، رجال مذهبى و اصحاب رسانه را نیز در برگرفته است. بهجهت تقریب به ذهن و نه مشابهت، علماى فلسفه و عرفان، تعبیرى در توصیف واجب الوجود دارند که مىگویند: «هو مستور لشدة ظهوره و هو مخفى لشدة وجوده» یعنى ظهور و وجود بارى تعالى آنقدر آشکار و محسوس است که از شدت ظهور، از دیدگان مخفى مانده است. بهراستى چرا در این سالها که از ریز و درشت حوادث گفتهایم، از تهدیدات بنیانبرافکن سخن رانده و فراز و نشیبهاى انقلاب را به روایت و تحلیل نشستهایم و بر عبور از این توفانها و تلاطمها بالیده و افتخار کردهایم، کمتر از تدبیر و هوشیارى و رهبرى داهیانه سکاندار نظام اسلامى در دهه دوم و سوم انقلاب سخن بهمیان آوردهایم، تهدیداتى که اگر تنوع و حجم آن بیشتر از دهه اول انقلاب نباشد، لااقل همسان و همسنگ آن است، اگرچه معتقدیم از رهبرى امام راحل و معمار این انقلاب الهى نیز به مشتى از خروار بسنده کردهایم.
امام بخشى از این بار مسئولیت را در زمان حیات خویش بر دوش کشید و با تعابیرى بلند و رسا در توصیف فرزند رعنا و برنایش فرمود: یکى از بازوهاى پرتوان جمهورى اسلامى... برادرى آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن... ازجمله افراد نادرى که چون خورشید روشنى مىبخشد... متعهد و مبارز در خط مستقیم اسلام... عالم به دین و سیاست... کسى که آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین طنینانداز است... سربازى فداکار در جبهه جنگ و معلمى در محراب، خطیبى توانا در جمعه و جماعات و راهنماى دلسوز در صحنه انقلاب... در حکم آیه شریفه أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارُ وَ رُحَماءُ بَینَهُم... من آقاى خامنهاى را بزرگ کردم... ایشان سرمایه انقلاب هستند... ایشان از اجتهادى که لازمه ولایت فقیه مىباشد، برخوردارند... ایشان الحق شایسته رهبرىاند، با بودن آقاى خامنهاى شما خلأ رهبرى ندارید و... و چنین بود که سکاندار هدایت انقلاب، در اولین سخنرانى خود میان مردمى که دست بیعت بهسوى ایشان دراز کرده بودند، فرمود: ما با خدا پیمان بستهایم راه امام خمینى را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است، دنبال کنیم و از هیچیک از آرمانهایى که بهوسیله امام ترسیم شده، چشمپوشى نخواهیم کرد.
آرمانهایى چون پیگیرى سیاست نهشرقى و نهغربى، حمایت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگى دنیاى اسلام، وفادارى به اصل ولایت فقیه، استقلال و خودکفایى کشور، حرکت بهسمت استعدادهاى جوشان داخلى و ساختن جوانان و اصلىشمردن مسئله فلسطین.
فصل اول: شباهتهاى اصولى
نگاه عمیق و دقیق به روشهاى مدیریتى امام راحل(ره) و مقام معظم رهبرى (حفظه الله)، عقل را بر آن مىدارد که میان روشهاى مدیریتى این دو بزرگوار، شباهتهاى اصولى و اساسى بسیارى وجود دارد.
اگر فضاى تصمیمگیرى سیاسى را به الف) سازمانیافته و برنامهریزى شده، ب) استراتژیک، ج) بحرانى، تقسیمبندى کنیم جمهورى اسلامى تاکنون همواره در فضاى بحرانى بهسر مىبرده است و این مقتضاى طبیعى انقلابى است که به آرمانهاى متعالى خود مىاندیشد اما هم دوستانى اندک و کمتوان و نیز دشمنانى بىشمار و باهوش و تا دندان مسلح دارد. بنابراین تصمیمگیرى در چنین شرایطى بسیار حساس و نیازمند تصمیمگیران آگاه، هوشمند، مدبر و جامعنگر و شجاع مىباشد. عبور موفقیتآمیز از این بحرانها و تبدیلکردن آنها به فرصتهاى مغتنم، از شاخصهاى بارز دیپلماسى جمهورى اسلامى ایران بوده و هست.
تسلط و احاطه بىنظیر حضرت امام و مقام معظم رهبرى بر امورى همچون مسایل نظامى، تهدیدات همهجانبه دشمنان و خصوصاً تهاجم فرهنگى، نیازهاى نسل جوان، مطالبات و نیازهاى دانشگاهها، بایستههاى حوزههاى علمیه، شناخت دغدغههاى نیروهاى انقلاب و درک شایستهاى از بایستههاى نظام اسلامى، شناخت قابلیتها و ظرفیتهاى ساختار انقلابى نظام و... در کنار مصادیق بىشمارى از مطالعه دقیق و تحقیق راهبردى و کاربردى، مشورت، استقامت، صبر، متانت در شیوههاى مدیریتى و از همه مهمتر، ابعاد عرفانى و معرفتى ایمان به خدا و وعدههاى صادق او و ایمان به رسالت الهى خود و ایمان به مومنین اهل حقیقت... همه گوشههایى از ابعاد بىنظیر و گرانسنگى است. این تسلط و احاطه همهجانبه در هر دو رهبر، باعث گردیده تا حتى بدخواهان نظام نیز از این همه وسعت و جامعیت و احاطه ایشان بر امور، در موارد گوناگون و متعددى گاه ناخواسته لب به تمجید و تجلیل بگشایند.
برخى روشها و شیوههاى مدیریتى مشترک را مقایسه کنیم:
الف: واکنش واقعگرایانه
یکى از ویژگىهاى مشترک مدیریت امام و رهبرى، واکنشهاى واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقهاى و جهانى بوده است.
براى مثال جلوه واکنش واقعگرایانه در مدیریت حضرت امام(ره) را مىتوان در عدم دخالت مستقیم در جنگ لبنان و مخالفت ایشان با اعزام نیرو به سوریه یافت و این در حالى بود که بسیارى از نیروهاى حزب اللهى و دلسوز نظام، بر اساس یک تحلیل احساسى و غیر واقعگرایانه اعتقاد به دخالت مستقیم در جنگ لبنان و اعزام نیرو به آنجا و گشودن جبهه جدیدى داشتند.
جلوههاى واکنشهاى واقعگرایانه در شیوه مدیریتى رهبر فرزانه انقلاب نیز کم نیست. یکى از این نمونهها «حمله آمریکا به عراق براى آزادسازى کویت» بود که در آن هنگام برخى از سیاسیون چپ سیاسى کشور، پیشنهاد همراهى با صدام علیه آمریکا مىدادند. در چنین شرایطى رهبر معظم انقلاب با درک صحیح تحولات منطقه و با معیار اصولگرایى، موضع بىطرفى ایران را رسما اعلام کرد. البته این بىطرفى به معناى سکوت در برابر جنایات ناشى از جنگ نبود بلکه در عین حال بىطرفى، انتقادى را برگزید. بعدها اسنادى که منتشر شد نشان داد که این جنگ سناریوى تعریفشده آمریکا براى اهداف چندمنظوره بود. نمونه دیگر حادثه 11 سپتامبر بود. اکنون که مواضع اتخاذشده از سوى گروهها و شخصیتهاى مختلف در آن زمان مورد بررسى قرار مىگیرد، کاملا نشان مىدهد که رویکرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جریانات سیاسى بهاصطلاح اصلاحطلب اصرار داشتند که ایران از این فرصت استفاده کند و وارد گفتگو با آمریکا شده و در ائتلاف بزرگ ضد تروریستى شرکت نماید. در حالىکه رهبر معظم انقلاب از ظاهر این تحول گذشته و درونىترین انگیزه این تحولات و روندهاى آنرا هدف قرار داده بودند و بر این اساس سکان سیاست خارجى کشور را بهسمت عدم ائتلاف و مخالفت با سیاستهاى تهاجمى پس از 11 سپتامبر هدایت کردند. در شرایط چنین گفتمانهایى، رهبر معظم انقلاب راهبرد دو لایهاى را اتخاذ کردند که از یکسو بهلحاظ دیپلماتیک بىطرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوى دیگر راهبرد فرصتسازى براى ارتقاى منافع ملى مورد توجه قرار گرفت که اکنون آثار و برکات آنرا بهوضوح مشاهده مىکنیم.
آنچه در نمونههاى بالا ملاحظه شد، دقیقاً بیانگر واکنشها و رویکردهاى واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقهاى و جهانى بوده است.
ب: تشخیص بهموقع رویدادها و روندهاى سیاسى
این تشخیص بیشتر در حوزه سیاست خارجى مصداق دارد و پایه و مایهاصلى آن، درک و بینش و بصیرت و علم و آگاهى فوقالعاده درباره رویدادها و جریانشناسى روندهاى سیاسى منطقهاى و جهانى است.
در زمان حضرت امام(ره) پناه نبردن به آغوش شوروى سابق، علیرغم پیشنهاد برخى از اطرافیان انقلاب، همچنین شناخت و بریدن دست قدرتمند جاسوسى ایالات متحده آمریکا در روزگارى که آمریکا در اوج قدرت استراتژیک خود قرار داشت و در اواخر عمر با برکت ایشان، نامة پر معنا و پر مغز و محتواى ایشان به گورباچف (رهبر شوروى ) و پیشبینى فروپاشى قریبالوقوع اتحاد جماهیر شوروى، از مصادیق مهم این تشخیصهاى صحیح است.
در مدیریت رهبر معظم انقلاب نیز مىتوان به مصادیق بارز و محکمى اشاره کرد: هشدار رهبرى در خصوص شبیخون فرهنگى در اوایل دهه 1370، افشاى سناریوى یلتسینى کردن ایران (فروپاشى از درون)، افشاى سیاستهاى پنهان آمریکا در خاورمیانه، هشدار نسبت به سناریوى اختلافافکنى بین اقوام و مذاهب ایرانى از یک سو و راه انداختن جنگ شیعى و سنى از سوى دیگر، بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلامهراسى و اسلامستیزى غرب و... نمونههایى از درک سریع و بهموقع تهدیدات و واکنش مناسب نسبت به آن بوده است.
ج: هدایت دیپلماسى هوشمندانه
در دیپلماسى هوشمندانه، درک صحیحى از تهدیدات و فرصتها و قوتها و ضعفها وجود دارد. در مواجهه با بحرانها و تهدیدات، همواره دیدگاههاى مختلفى از سوى جریانات سیاسى وجود داشته و اصرار بر اجرایىشدن آن دیدگاهها بوده است لکن پس از گذشت سالها، اکنون بهخوبى مىتوان ملاحظه کرد آن دیدگاهها تا چه میزان ضعیف و غیر عالمانه و غیر عاقلانه بوده است در حالىکه اگر هدایتهاى هوشمندانه مقام رهبرى نبود، خساراتى جدى بر منافع و مصالح کشور وارد مىشد.
در مدیریت حضرت امام(ره) استقامت و رادمردى در مقابل قطع رابطه با آمریکا از طرف این کشور، حمایت از دانشجویان خط امام در قبال تسخیر لانه جاسوسى، عدم پذیرش نمایندگان رسمى و غیر رسمى آمریکا، فرمان ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و عدم پذیرش بسیارى از قطعنامهها و پیشنهادات آتشبسى که در آن مصالح و عزت جمهورى اسلامى لحاظ نشده بود، از نمونههاى هدایت دیپلماسى هوشمندانه است.
در مدیریت مقام معظم رهبرى نیز موارد متعددى از این مدیریت به چشم مىخورد. یکى از مهمترین عرصههاى تجلى این دیپلماسى در موضوع هستهاى ایران است. همه متفق القولند که سکاندار اصلى تحولات هستهاى ایران چه در بعد فنى و چه در ابعاد سیاسى و دیپلماتیک آن، رهبر معظم انقلاب بوده است. در ابتداى بحران هستهاى که جامعه دو قطبى شده و یک طرف بحث واگذارى و تسلیم را مطرح و دیگرى مقابله و جنگ را پیشنهاد مىداد، رهبر معظم انقلاب مسیر عقلانى و هوشمندانهاى را اتخاذ کردند که ایران را از آن فضاى سنگین بینالمللى خارج ساخت. معظم له با پرهیز از افراطگرى و تفریطگرایى، متناسب با شرایط که شامل چهار عنصر تهدید، فرصت، قوت و ضعف بوده است، رویکردهاى معقولانه و هوشمندانهاى را تجویز مىکردند. اکنون تردیدى نیست که چنانچه مشى و رویکرد و هدایتهاى معظم له نبود، پرونده هستهاى ایران از دو حال خارج نبود یا کاملا تسلیم محض مىشد و یا منهدم میگردید. اما در حال حاضر، نه تنها تسلیم نشدیم بلکه مقاومت بىنظیرى را برجاى گذاشتیم و به میزان زیادى خصم را از بعد سیاسى و حقوقى و فنى خلع سلاح کردیم و همه اینها مرهون هدایت صحیح و شجاعانه رهبر معظم انقلاب بود.
فصل دوم: تفاوت در وضعیتها
همانگونه که در کلام حضرت ختمى مرتبت(ص) آمده است، خصوصیت جهاد در زمان حضرت رسول اکرم(ص) جهاد در راه تنزیل است اما جهاد در زمان امیر المومنین على بن ابیطالب(ع)، جهاد در راه تاویل.
خصوصیت مجاهدتهاى زمان پیغمبر(ص) این بود که جبهه حق و باطل کاملا روشن بود و یک طرف ایمان و طرف دیگر کفر قرار داشت. در یک طرف مسلمانها و پیامبر(ص) و طرف دیگر کفار و مشرکان بودند.
علت جهادهاى امیرالمومنین(ع)، همانگونه که خود آنحضرت اشاره فرموده، زیادهخواهى عدهاى و رواج بدعتها در جامعه بود. امیرالمومنین(ع) آنگاه که قدرت پیدا کرد، به حکم «حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ» وظیفه داشت با همان مسلمانهاى نمازخوان و مسجدى، همان کسانى که سالها در جنگهاى بدر و حنین و احد در راه اسلام جنگیده بودند و مجروح شده و اموالشان را براى رواج اسلام داده بودند، بجنگد؛ چرا؟ براى آنکه دین خدا احیا شده و بدعتها از بین برود. آیا این امر مخصوص زمان حضرت على(ع) بود و دیگر مصداق نخواهد داشت؟
و اینگونه تفاوت در وضعیتها رخ مىنمایاند. چه امام حسن(ع) با آن همه صبورى و خوددارى، اگر در شرایط و وضعیت امام حسین(ع) قرار میگرفت، همان راه و همان شیوهها را انتخاب مىکرد که اباعبدالله انتخاب کرده بودند.
این اصل مهم در مدیریت انقلاب نیز به آسانى قابل ملاحظه است. اگر انقلاب اسلامى را به دو مرحلة الف:کاشت و ب: داشت و ارشاد تقسیم کنیم، آنگاه خواهیم دریافت که حتى یک مدیر به خودى خود، اگر در دو مرحلة مجزا قرار گیرد، تصمیمات و روشها و تدابیر مدیریتى متفاوتى را بر خواهد گزید؛ چه رسد به آنکه دو مدیر و رهبر (ولو با تمام ویژگىهاى مشترک) در دو مرحله، یک انقلاب را مدیریت کنند.
براى مثال حضرت امام(ره) آنگاه که در مرحلة ایجاد انقلاب اسلامى قرار گرفتند، از همه گروههاى مخالف رژیف دعوت به همگرایى بر سر آرمانهاى مشترک کردند و آنگاه که مردم در رفراندم تاریخى خود، راى قاطع به جمهورى اسلامى دادند، در یک حرکت حسابشده و هدفمند، بنیانهایى همچون مجلس خبرگان قانون اساسى، سپاه پاسداران، بسیج، کمیتههاى مختلف انقلاب اسلامى، بنیاد شهید، وزارت اطلاعات، سازمان جهاد سازندگى، شوراى نگهبان قانون اساسى، مجلس خبرگان رهبرى، بنیاد مسکن و دهها سازمان و نهاد انقلابى را شکل دادند که نشان از نیازهاى زمان خود براى نیل به اهداف انقلاب و کسب تجربه در جهت آن اهداف بود.
درباره مدیریت حضرت آیتالله خامنهای(مد ظله العالى) در شرایط خاص خود، تنها به چند جمله بسنده مىکنیم: در زمان زعامت و ولایت ایشان، مراحل تثبیت انقلاب و ایجاد دولت اسلامى و تشکیل جامعه اسلامى تا کنون شکل گرفته است و مىرویم تا به مرزهاى تشکیل تمدن نوین اسلامى دست یابیم. در همین راستا و با توجه به قدرت سیاسى و اقتصادى و فرهنگى کشور، هیچ فرد منصفى نمىتواند منکر این مهم شود که دستاوردهاى نظام درعرصههایى چون پیشرفتهاى هستهاى، موشکى، سلولهاى بنیادى، تولید داروها و واکسنهاى مهارکننده بیمارىهایى چون ایدز و برخى سرطانها، ترمیم ضایعات نخاعى، دستیابى به فناورى شبیهسازى، بهراه افتادن نهضت تولید علم و جنبش نرمافزارى در حوزه و دانشگاه، دمیدهشدن روحیه اعتماد به نفس درجوانان و جوانگرایى و... در گرو دغدغهها و پیگیرىهاى مستمر ایشان صورت گرفته است.
از دیگر ابتکارات تاثیرگذار ایشان، نامگذارى سالها به عناوینى همچون سال پیامبر اعظم(ص)، رفتار علوى، حماسه حسینى، سال امام خمینى، پاسخگویى مسؤولان، انضباط اجتماعى، خدمتگزارى به مردم، عدالتخواهى، اتحاد ملى و انسجام اسلامى، تلاش مضاعف و همت مضاعف، جهاد اقتصادى و بالاخره تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی است، نامگذارىهایى که در واقع یک نوع فرهنگسازى در جامعه اسلامى بوده است. بازگشت اصولگرایان به صحنه قدرت که با تدابیر ویژه و فرهنگسازىهاى مستمر ایشان در قالب گفتمان عدالتخواهى و اصلاحات یعنى مبارزه با فقر، فساد و تبعیض صورت پذیرفت، از دیگر تدابیر سرنوشتساز ایشان است که پرداختن به آن مجال واسعترى را طلب مىنماید.
آیندهنگرى و پیگیرىهاى مستمر و مستدام ایشان باعث گردید مسؤولان نظام سندى بهعنوان سند 20 ساله را تدوین نمایند که بر اساس آن، نظام اسلامى در سال 1404 هجرى خورشیدى باید در زمینه علمى، فناورى و اقتصادى به قدرت اول آسیاى جنوب غربى (خاورمیانه، آسیاى میانه و قفقاز) تبدیل گردد. از دیگر ابتکارات ایشان، احیاى اصل 44 قانون اساسى است که کارشناسان از آن بهعنوان یک انقلاب و جهش اقتصادى نام مىبرند. با اجراى اصل 44، از تصدىگرى دولت در مناصب اقتصادى کاسته شده و بخش خصوصى و تعاونىها، چرخه تولید و تجارت کشور را به حرکت در خواهند آورد.
تزریق امید به ارکان دولت و مردم در سختترین و بحرانىترین شرایط، از دیگر هنرهاى ناب رهبرى ایشان در طول بیست و سه سال گذشته بوده است، بهگونهاىکه در بحرانىترین شرایط فرمودهاند: من خود را غرق در عنایات و نعمات خداوند متعال مىدانم. اگر هر مدیر و مسؤولى صرفا کار خود را خوب انجام دهد، دیگر هیچ نگرانى و دلهرهاى ندارم. این مهم را باید بدانیم که اگر در دهه اول انقلاب و در دوران غربت و تنهایى دفاع مقدس، براى حفظ موجودیت و بقاى خود مىجنگیدیم، امروزه سرنوشت منطقه به سرانگشتان ما سپرده شده است و آمریکا و متحدانش که در گذشتهاى نه چندان دور با تفرعن از تغییر جغرافیاى سیاسى در جهان اسلام و تشکیل خاورمیانه جدید سخن مىگفتند، اینک از ظهور و تولد خاورمیانه جدید با محوریت ایران اسلامى سخن مىگویند و ایرانى که زمانى بانک مرکزى، تروریسم و محور شرارت نام گرفته بود، اینک به محور امید و رهایى آنان از گرداب عراق، لبنان، افغانستان، فلسطین و منطقه خاورمیانه تبدیل شده است.
افزایش اقتدار و نفوذ ایران؛ تبدیل شدن ایران به یک کشور شکستناپذیر و مقاوم، شکستهشدن مجدد ابهت آمریکا و متحدینش، تعمیق منطقه ژئواستراتژیک ایران، هر کدام از دیگر دستاوردهاى نظام در دوره رهبرى حضرت آیت الله خامنهاى(حفظه الله) است.
دوستداران، شیفتگان و یاران وفادار حضرت امام خمینى(ره) و حضرت آیت الله خامنهاى(حفظه الله تعالى) مىباید بدانند و نیک هم مىدانند که این دو گوهر ناب، یک حقیقت با دو تجلى هستند که وظیفه همه ما، درک و معرفى شایسته و بایسته این حقیقت ماندگار و الهى به جامعه اسلامى و بشریت تشنه امروز و فردا است.
حاکمیت اسلامی
آیا امام واقعا و از ابتدا در پى نظر حکومت اسلامى و ولایت فقیه بود یا بعد از انقلاب که احساس قدرت کرد، آنرا مطرح نمود؟
با توجه به مخالفت بسیارى از فقها با نظریه ولایت فقیه، چگونه مىتوان این نظریه را پذیرفت؟
اگرچه این دو سؤال در ایراد خدشه به ولایت فقیه مشترکند، اما همانگونه که در طرح مطلب جدا شدهاند، مناسب است بهصورت جداگانه بررسى و پاسخگویى شوند.
الف - دیدگاه و روند علمى امام راحل نسبت به طرح نظریه ولایت فقیه
ب - روند طرح علمى ولایت فقیه از سوى امام(ره)
بهنظر مىرسد براى ارائه پاسخ صحیح لازم است دو زمینه طرح علمى ولایت فقیه و پىگیرى تحقق عملى آن از سوى حضرت امام(ره) را از یکدیگر تفکیک نماییم. در خصوص طرح موضوع ولایت فقیه بهصورت آشکار مىتوان به قدمت اعتقاد ایشان به این مطلب پى برد چرا که اولاً ایشان در موارد مختلف و متعددى به دیرینهبودن و ضرورىبودن این موضوع در فقه شیعه تصریح نمودهاند و ثانیاً خود ایشان نیز در سندهاى مربوط به آغاز ورودشان در صحنه سیاست این موضوع را طرح نمودهاند. در صفحه 112 و 113 کتاب ولایت فقیه نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) مىخوانیم: «موضوع ولایت فقیه چیز تازهاى نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود.... همه علما تبعیت کردند... مرحوم کاشف الغطاء بسیارى از این مطالب را فرمودهاند... مرحوم نراقى همه شئون رسول الله(ص) را براى فقها ثابت مىدانند. آقاى نائینى نیز مىفرمایند: این مطلب از مقبوله عمربن حنظله استفاده مىشود... این مسأله تازگى ندارد.»
بعد از دوره معصومین نیز که دلیلى از قرآن و روایات مبنى بر تعطیلشدن امور سیاسى - اجتماعى جامعه دینى در دست نیست تا این ولایت را نفى نماید.
اما پیشینه طرح بحث ولایت فقیه از سوى شخص حضرت امام به کتاب «کشف الاسرار» ایشان که در سال 1322 در پاسخ به لاطائلاتى در کتاب «اسرار هزار ساله» تألیف نمودند، برمىگردد.
روند پیگیرى عملى تحقق حکومت اسلامى و ولایت فقیه از سوى امام(ره)
همانگونه که ذکر شد، امام حداقل از سال 1322 یعنى دوره 40 تا 42 سالگى و قبل از مرجعیت، موضوع ولایت فقیه را مطرح نمودهاند، اما در میدان عمل ملاحظاتى موجب گردیده تا روندى مرحله به مرحله را در این جهت طى نمایند که برخى از آن ملاحظات عبارتند از:
1. رعایت شأن مرجعیت آیت الله بروجردى(ره) و حرکت در چارچوب مورد قبول ایشان اگرچه با اختلاف سلیقهها، تلاشها و چالشهایى همراه بوده است.
2. عدم امکان بالفعل؛ امام خود در کشف الاسرار در پاسخ اسرار هزار ساله که شیعه را به همراهى پادشاهان متهم نموده بود، نوشتند: «علماى شیعه مادامى که جایگزینى را (بهصورت اجرایى) نتوانند برپا کنند، سعى کردهاند به مقدار ممکن با حکومتها همکارى کنند تا جایگاه حقانیت شیعه را نگه دارند.» یعنى امام مىفرمایند: «از باب دفع افسد به فاسد و از باب جلوگیرى از هرج و مرج در جامعه، علماى شیعه نظام پادشاهى را تحمل کردند.»
3. اولویت حفظ کیان روحانیت و مرجعیت تا دورهاى از حرکت امام(ره)
4. ضرورت افشاى چهره واقعى خاندان محمدرضا پهلوى
5. آمادهسازى جمعى روحانیت و مرجعیت؛ بهعنوان نمونه در جریان مقابله با انقلاب سفید (که پس از شکست ماجراى انجمنهاى ایالتى و ولایتى مطرح گردید) امام دو نشست با مراجع داشتند. تصمیم جمعى در نشست اول بر مذاکره با شاه و جویاشدن انگیزه او؛ و در نشست دوم علىرغم اینکه امام خواستار تحریم رسمى رفراندم بودند، نظر جمع بر اینکه مبارزه در آن شرایط «مقابله مشت با درفش» و بىثمر است، منعقد شد.
6. آمادگى مردم؛ اینکه مقبولیت عمومى، شرط اجرایىشدن ولایت فقیه است، آمادهسازى زمینه پذیرش عمومى را بایسته مىساخته است.
بنا بر آنچه ذکر شد، امام(ره) صرفاً روند عملیاتىشدن «ولایت فقیه» را از ابتدا با شیبى متناسب با شرایط پیگیرى نمودهاند.
مخالفت برخى فقها با «نظریه ولایت فقیه» و اعتبار آن
آنچه از اظهارات برخى فقهاى بزرگ همچون صاحب جواهر بر مىآید که قائل است: منکر ولایت فقیه، بوى فقه را استشمام ننموده، و یا امام راحل که ولایت فقیه را از امور بدیهىاى مىدانند که تصور آن موجب تصدیقش مىشود، روشن مىگردد که اصل ولایت فقیه منکرى ندارد و آنچه وجود دارد، منکر اطلاق ولایت فقیه است. همه فقها ولایت مقیده فقیه در محدوده قضا، افتا و امور حسبه را قبول دارند و حتى پذیرش ولایت به معنى نظم و انتظامبخشى به امور جامعه را از باب حسبه قائل هستند اما آنچه مورد خدشه برخى از آنها قرار دارد، پذیرش ولایت فقیه از باب نیابت از امام زمان(عج) است که در آنصورت مطلقه بوده و شامل همه آنچه ولایت امام در جامعه اقتضا مىکند، خواهد بود.
اما در عین حال توجه به چند نکته در این زمینه راهگشا مىباشد:
1. پذیرش علمى ولایت مطلقه فقیه یک بحث است و پذیرش عملى حکم چنین فقیه جامعالشرایطى بحثى دیگر. در حقیقت اگر فقیهى بر امور اجتماعى حاکم شود (مجتهدى که «بیده الحکم» باشد) مخالفت با حکمش حتى براى سایر مجتهدین جایز نیست (مگر آنکه به خطابودن آن حکم علم داشته باشد): «حکم الحاکم الجامع للشرائط لایجوز نقضه ولو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطائه.» (عروة الوثقى مسأله 57، باب اجتهاد و تقلید)
2. اینکه فقیهى قیام به حکومت بر اساس نیابت از امام زمان(عج) را ثابت نداند به معناى جواز مخالفت با فقیهى که چنین امورى را تصدى کند، نیست.
3. مخالفت با مبناى فقهى ولایت مطلقه فقیه هرگز به معنى ضدیت و مبارزه با نظام ولایت فقیه نمىباشد.
4. اگرچه در مسائل فردى هر کسى از مرجع تقلید خویش تبعیت مىکند اما در مسائل اجتماعى - حکومتى که ذاتاً تعدد و تکثرپذیر نیست و یک نظر باید مبنا قرار گیرد، همگان لازم است از نظر مجتهدى که قیام به امر حکومت نموده اطاعت نمایند.
بنا بر آنچه گفته شد، مخالفت با مبناى علمى ولایت فقیه هرگز به معنى نرفتن زیر بار حکومت یک فقیه جامع الشرایط و یا جواز مخالفت عملى با آن نیست، بنابراین ثمره عملى در زمان تصدى فقیه در حکومت، نخواهد داشت.
آیا تشکیل حکومت اسلامى در زمان غیبت امام زمان(عج) جایز است؟
یکى از مسائل اساسى که در ذهن اقشارى از آحاد افراد جامعه در زمینه زیربناهاى انقلاب اسلامى وجود دارد، چالش در خصوص اصل جواز تشکیل حکومت اسلامى در زمان غیبت است. عمده مبناى این اشکال بر روایاتى مبتنى است که هر پرچمى که قبل از قیام امام زمان(عج) بهعنوان حکومت برپا شود، پرچم ضلالت دانسته و در روایاتى نیز هر قیامى قبل از قیام حضرت مهدى(عج) را محکوم به شکست عنوان مىنماید.
اهمیت این اشکال از آن نظر است که طراحان این موضوع، اصل اسلام سیاسى و حکومت اسلامى را پذیرفته و در عین حال حکومت اسلامى در زمان غیبت را نامشروع مىشمارند.
پاسخگویى به اشکالاتى که اصل حکومت و ابعاد سیاسى اسلام را زیر سؤال مىبرند، کار آسانى بهنظر مىرسد و کافى است ایرادکنندگان را به نگاهى اجمالى به آیات قرآن کریم و سیره پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و سایر اهل بیت(ع) ارجاع داد.
بعد دیگر اهمیت این اشکال نیز آن است که اسلامىبودن قیام و انقلاب و حکومت در زمان غیبت را مخدوش مىسازد. یعنى از موضع یک مخالف دین به موضوع نگاه نکرده و سستنمودن اعتقاد مسلمانان مقید - که اصلىترین حامیان انقلاب هستند - را نشانه گرفته است.
ما در پاسخ به این سؤال، مطالب جلد دهم تفسیر موضوعى پیام قرآن نوشته آیتالله مکارم شیرازى را مبنا قرار مىدهیم که علاوه بر متین و در عین حال سادگى متن، به قلم مرجعى بزرگوار به رشته تحریر در آمده که بر وزانت استدلال و نگاه عمیق فقهى - اسلامى آن دلالت مىکند.
اما پاسخ این روایات این است که بدیهى است این طایفه از اخبار هیچگونه دلالتى بر نهى از اقامه حکومت اسلامى قبل از ظهور حضرت مهدى(عج) ندارد بلکه تنها پیام این اخبار آن است که منتظر فرصتها باشید و قبل از رسیدن فرصت مناسب، دست به این کار نزنید، چرا که تلفات و ضایعات فراوانى خواهید داد و نتیجهاى نخواهید گرفت. بلکه شاید مفهوم این سخن، عکس آن باشد که بعضى انتظار دارند و مفهومش این است که هنگامىکه شرایط قیام و تشکیل حکومت اسلامى فراهم گردید، به سراغ آن بروید و اقدام کنید. در واقع این روایات اشاره به همان چیزى است که در خطبه 5 نهجالبلاغه آمده است که مىفرماید: «مجتنى الثمرة لغیر وقت ایناعها، کالزارع بغیر ارضه» یعنى کسىکه میوه را پیش از رسیدن بچیند، مانند کسى است که بذر خود را در زمین نامناسبى پاشیده است.»
گروه دیگرى از این روایات مىگوید: قیام باید بهعنوان «الرضا من آل محمد» یعنى دعوت بهسوى امامان معصوم(ع) و اهداف آنها بوده باشد و بدون آن، قیام مجاز نیست. از جمله در حدیثى مىخوانیم، امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه کسى از سوى ما آمد، بنگرید براى چه مىخواهید قیام کنید، نگویید زید قیام کرد، زید عالم و راستگو بود و هرگز شما را بهسوى خویش فرا نخواند، بلکه شما را به خشنودى آل محمد(ص) دعوت کرد و اگر پیروز مىشد، به آنچه شما را بهسوى آن دعوت نمود، وفا مىکرد. او در برابر حکومت متمرکزى قیام کرد تا آنرا در هم بشکند (ولى موفق نشد). هرگاه کسى امروز از ما قیام کند، به چه چیزى شما را فرا مىخواند؟ به خشنودى آل محمد(ص)؟ ما شما را گواه مىگیریم که ما خشنود از اینکار نیستیم! امروز که او تنهاست نافرمانى مىکند، مسلماً هنگامىکه پرچمها برافراشته شد و مردم دور او را گرفتند، به طریق اولى به حرف ما گوش نمىدهد.»
مسلم است این حدیث و مانند آن، دلیل بر عدم تشکیل حکومت اسلامى نیست، بلکه مىگوید باید هدف تشکیل حکومت جلب رضا و خشنودى امامان معصوم(ع) که جانشینان واقعى پیامبرند، باشد، خودسرانه و بدون جلب رضایت و موافقت آنها، دست به اینکار نزنند. بنابراین هرگاه در عصر غیبت، شرایط تشکیل حکومت اسلامى فراهم گردد و هدف از تشکیل آن چیزى جز احیاى اسلام و قرآن و جلب رضا و خشنودى آل پیامبر نباشد، نه تنها منعى براى تشکیل این حکومت وجود ندارد بلکه باید بهسراغ آن رفت.
و اما پاسخ دسته دوم روایات که شکست قیامها را بیان مىکند.
اولاً: ما داراى یک سلسله اصول مسلم در شریعت اسلامى هستیم که تخطى از آنها جایز نیست، از جمله امر بهمعروف و نهى از منکر. حال اگر در محیطى احکام الهى پایمال شده و منکرات آشکار گشته و قادر باشیم با یک قیام مؤثر، نظام حکومت فاسد را برهم بزنیم و در مقیاس وسیعى منکرات را از میان ببریم آیا جایز است بنشینیم و تماشا کنیم؟
نکته دیگر آنکه در مقابل این دسته روایات، روایاتى داریم که مطابق آنها، ائمه(ع) بعضى از قیامهایى که در عصر و زمان آنها روى داده را ستودهاند هرچند این قیامها به نتیجه نهایى نرسیده، چگونه ممکن است این قیامها ممنوع باشد و باز آنرا بستایند؟! (که نمونه آنها قیام زیدبن علىبن الحسین(ع) و حسینبن على شهید فخ است که تائیدات آنها در کتاب مزبور ذکر شده است.)
جداى از همه اینها، نکته مهم این است که در روایاتى به این مطلب برمىخوریم که فرمودهاند: قبل از قیام مهدى(عج) اقوامى قیام مىکنند و زمینه را براى قیام آنحضرت آماده مىسازند و از آنها در روایات به نیکى یاد شده است.
آخرین نکته در این زمینه اینکه روایاتى که هر قیامى قبل از قیام مهدى(عج) را شرکآلود و در مسیر طاغوت معرفى مىکند، باید بهگونهاى تفسیر شود که هم با مسلّمات فقهى و احکام امر به معروف و نهى از منکر سازگار باشد و هم با قیامهاى متعددى که در زمان معصومین(ع) واقع شده و بر آنها صحه نهادند، هماهنگ گردد، به این صورت که یا منظور قیامهاى بدون اجازه معصوم یا نایبان عام باشند و یا قیامهایى که به قصد دعوت به خویش (نه اهداف آل پیامبر) باشد و یا اینکه قیامهایى که بدون آمادگىهاى لازم صورت پذیرد. آیه 75 سوره نساء مىفرماید: «و ما لکم لاتقاتلون فى سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان...» و روشن است این آیه و آیات متشابه در زمینه قیام براى اقامه قسط و عدل یا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالمان، انحصار به زمان و مکان خاصى ندارد و یکى از اصول زیربنایى است که هر جا مقدمات و زمینههاى آن فراهم گردد، لازم است بدون فوت وقت نسبت به آنها اقدام گردد.
فلذا در این مقال اندک، به برخى نکات حول «ویژگىهاى مدیریتى امام و رهبرى» خواهیم پرداخت.
پیش از آغاز، لازم است مطلبى بهعنوان «پیشدرآمد» عرضه گردد:
آنهایى که از نزدیک دستى بر تاریخ دارند، از یک بیمارى شایع بهنام «حجاب معاصرت» میان راویان و تحلیلگران تاریخ سخن مىگویند. چهبسیار تاریخدانان و تاریخنویسانى که در پرده و حجاب معاصرت، از ضبط و تحلیل مهمترین وقایع تاریخى همعصر خود غفلت ورزیدهاند اما رنجها و مشقتهاى طاقتفرسایى را براى ضبط و روایت برهههایى دور از یک دوره تاریخى متحمل شدهاند که از ارزش و اعتبار چندانى برخوردار نبوده است. این بیمارى، در عصر حاضر بهتجربه درآمده و نهتنها گریبان اهلتاریخ، که اهل سیاست، فرهنگ، هنر، دانشگاهها، حوزههاى علمیه، عالمان دینى، رجال مذهبى و اصحاب رسانه را نیز در برگرفته است. بهجهت تقریب به ذهن و نه مشابهت، علماى فلسفه و عرفان، تعبیرى در توصیف واجب الوجود دارند که مىگویند: «هو مستور لشدة ظهوره و هو مخفى لشدة وجوده» یعنى ظهور و وجود بارى تعالى آنقدر آشکار و محسوس است که از شدت ظهور، از دیدگان مخفى مانده است. بهراستى چرا در این سالها که از ریز و درشت حوادث گفتهایم، از تهدیدات بنیانبرافکن سخن رانده و فراز و نشیبهاى انقلاب را به روایت و تحلیل نشستهایم و بر عبور از این توفانها و تلاطمها بالیده و افتخار کردهایم، کمتر از تدبیر و هوشیارى و رهبرى داهیانه سکاندار نظام اسلامى در دهه دوم و سوم انقلاب سخن بهمیان آوردهایم، تهدیداتى که اگر تنوع و حجم آن بیشتر از دهه اول انقلاب نباشد، لااقل همسان و همسنگ آن است، اگرچه معتقدیم از رهبرى امام راحل و معمار این انقلاب الهى نیز به مشتى از خروار بسنده کردهایم.
امام بخشى از این بار مسئولیت را در زمان حیات خویش بر دوش کشید و با تعابیرى بلند و رسا در توصیف فرزند رعنا و برنایش فرمود: یکى از بازوهاى پرتوان جمهورى اسلامى... برادرى آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن... ازجمله افراد نادرى که چون خورشید روشنى مىبخشد... متعهد و مبارز در خط مستقیم اسلام... عالم به دین و سیاست... کسى که آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین طنینانداز است... سربازى فداکار در جبهه جنگ و معلمى در محراب، خطیبى توانا در جمعه و جماعات و راهنماى دلسوز در صحنه انقلاب... در حکم آیه شریفه أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارُ وَ رُحَماءُ بَینَهُم... من آقاى خامنهاى را بزرگ کردم... ایشان سرمایه انقلاب هستند... ایشان از اجتهادى که لازمه ولایت فقیه مىباشد، برخوردارند... ایشان الحق شایسته رهبرىاند، با بودن آقاى خامنهاى شما خلأ رهبرى ندارید و... و چنین بود که سکاندار هدایت انقلاب، در اولین سخنرانى خود میان مردمى که دست بیعت بهسوى ایشان دراز کرده بودند، فرمود: ما با خدا پیمان بستهایم راه امام خمینى را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است، دنبال کنیم و از هیچیک از آرمانهایى که بهوسیله امام ترسیم شده، چشمپوشى نخواهیم کرد.
آرمانهایى چون پیگیرى سیاست نهشرقى و نهغربى، حمایت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگى دنیاى اسلام، وفادارى به اصل ولایت فقیه، استقلال و خودکفایى کشور، حرکت بهسمت استعدادهاى جوشان داخلى و ساختن جوانان و اصلىشمردن مسئله فلسطین.
فصل اول: شباهتهاى اصولى
نگاه عمیق و دقیق به روشهاى مدیریتى امام راحل(ره) و مقام معظم رهبرى (حفظه الله)، عقل را بر آن مىدارد که میان روشهاى مدیریتى این دو بزرگوار، شباهتهاى اصولى و اساسى بسیارى وجود دارد.
اگر فضاى تصمیمگیرى سیاسى را به الف) سازمانیافته و برنامهریزى شده، ب) استراتژیک، ج) بحرانى، تقسیمبندى کنیم جمهورى اسلامى تاکنون همواره در فضاى بحرانى بهسر مىبرده است و این مقتضاى طبیعى انقلابى است که به آرمانهاى متعالى خود مىاندیشد اما هم دوستانى اندک و کمتوان و نیز دشمنانى بىشمار و باهوش و تا دندان مسلح دارد. بنابراین تصمیمگیرى در چنین شرایطى بسیار حساس و نیازمند تصمیمگیران آگاه، هوشمند، مدبر و جامعنگر و شجاع مىباشد. عبور موفقیتآمیز از این بحرانها و تبدیلکردن آنها به فرصتهاى مغتنم، از شاخصهاى بارز دیپلماسى جمهورى اسلامى ایران بوده و هست.
تسلط و احاطه بىنظیر حضرت امام و مقام معظم رهبرى بر امورى همچون مسایل نظامى، تهدیدات همهجانبه دشمنان و خصوصاً تهاجم فرهنگى، نیازهاى نسل جوان، مطالبات و نیازهاى دانشگاهها، بایستههاى حوزههاى علمیه، شناخت دغدغههاى نیروهاى انقلاب و درک شایستهاى از بایستههاى نظام اسلامى، شناخت قابلیتها و ظرفیتهاى ساختار انقلابى نظام و... در کنار مصادیق بىشمارى از مطالعه دقیق و تحقیق راهبردى و کاربردى، مشورت، استقامت، صبر، متانت در شیوههاى مدیریتى و از همه مهمتر، ابعاد عرفانى و معرفتى ایمان به خدا و وعدههاى صادق او و ایمان به رسالت الهى خود و ایمان به مومنین اهل حقیقت... همه گوشههایى از ابعاد بىنظیر و گرانسنگى است. این تسلط و احاطه همهجانبه در هر دو رهبر، باعث گردیده تا حتى بدخواهان نظام نیز از این همه وسعت و جامعیت و احاطه ایشان بر امور، در موارد گوناگون و متعددى گاه ناخواسته لب به تمجید و تجلیل بگشایند.
برخى روشها و شیوههاى مدیریتى مشترک را مقایسه کنیم:
الف: واکنش واقعگرایانه
یکى از ویژگىهاى مشترک مدیریت امام و رهبرى، واکنشهاى واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقهاى و جهانى بوده است.
براى مثال جلوه واکنش واقعگرایانه در مدیریت حضرت امام(ره) را مىتوان در عدم دخالت مستقیم در جنگ لبنان و مخالفت ایشان با اعزام نیرو به سوریه یافت و این در حالى بود که بسیارى از نیروهاى حزب اللهى و دلسوز نظام، بر اساس یک تحلیل احساسى و غیر واقعگرایانه اعتقاد به دخالت مستقیم در جنگ لبنان و اعزام نیرو به آنجا و گشودن جبهه جدیدى داشتند.
جلوههاى واکنشهاى واقعگرایانه در شیوه مدیریتى رهبر فرزانه انقلاب نیز کم نیست. یکى از این نمونهها «حمله آمریکا به عراق براى آزادسازى کویت» بود که در آن هنگام برخى از سیاسیون چپ سیاسى کشور، پیشنهاد همراهى با صدام علیه آمریکا مىدادند. در چنین شرایطى رهبر معظم انقلاب با درک صحیح تحولات منطقه و با معیار اصولگرایى، موضع بىطرفى ایران را رسما اعلام کرد. البته این بىطرفى به معناى سکوت در برابر جنایات ناشى از جنگ نبود بلکه در عین حال بىطرفى، انتقادى را برگزید. بعدها اسنادى که منتشر شد نشان داد که این جنگ سناریوى تعریفشده آمریکا براى اهداف چندمنظوره بود. نمونه دیگر حادثه 11 سپتامبر بود. اکنون که مواضع اتخاذشده از سوى گروهها و شخصیتهاى مختلف در آن زمان مورد بررسى قرار مىگیرد، کاملا نشان مىدهد که رویکرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جریانات سیاسى بهاصطلاح اصلاحطلب اصرار داشتند که ایران از این فرصت استفاده کند و وارد گفتگو با آمریکا شده و در ائتلاف بزرگ ضد تروریستى شرکت نماید. در حالىکه رهبر معظم انقلاب از ظاهر این تحول گذشته و درونىترین انگیزه این تحولات و روندهاى آنرا هدف قرار داده بودند و بر این اساس سکان سیاست خارجى کشور را بهسمت عدم ائتلاف و مخالفت با سیاستهاى تهاجمى پس از 11 سپتامبر هدایت کردند. در شرایط چنین گفتمانهایى، رهبر معظم انقلاب راهبرد دو لایهاى را اتخاذ کردند که از یکسو بهلحاظ دیپلماتیک بىطرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوى دیگر راهبرد فرصتسازى براى ارتقاى منافع ملى مورد توجه قرار گرفت که اکنون آثار و برکات آنرا بهوضوح مشاهده مىکنیم.
آنچه در نمونههاى بالا ملاحظه شد، دقیقاً بیانگر واکنشها و رویکردهاى واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقهاى و جهانى بوده است.
ب: تشخیص بهموقع رویدادها و روندهاى سیاسى
این تشخیص بیشتر در حوزه سیاست خارجى مصداق دارد و پایه و مایهاصلى آن، درک و بینش و بصیرت و علم و آگاهى فوقالعاده درباره رویدادها و جریانشناسى روندهاى سیاسى منطقهاى و جهانى است.
در زمان حضرت امام(ره) پناه نبردن به آغوش شوروى سابق، علیرغم پیشنهاد برخى از اطرافیان انقلاب، همچنین شناخت و بریدن دست قدرتمند جاسوسى ایالات متحده آمریکا در روزگارى که آمریکا در اوج قدرت استراتژیک خود قرار داشت و در اواخر عمر با برکت ایشان، نامة پر معنا و پر مغز و محتواى ایشان به گورباچف (رهبر شوروى ) و پیشبینى فروپاشى قریبالوقوع اتحاد جماهیر شوروى، از مصادیق مهم این تشخیصهاى صحیح است.
در مدیریت رهبر معظم انقلاب نیز مىتوان به مصادیق بارز و محکمى اشاره کرد: هشدار رهبرى در خصوص شبیخون فرهنگى در اوایل دهه 1370، افشاى سناریوى یلتسینى کردن ایران (فروپاشى از درون)، افشاى سیاستهاى پنهان آمریکا در خاورمیانه، هشدار نسبت به سناریوى اختلافافکنى بین اقوام و مذاهب ایرانى از یک سو و راه انداختن جنگ شیعى و سنى از سوى دیگر، بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلامهراسى و اسلامستیزى غرب و... نمونههایى از درک سریع و بهموقع تهدیدات و واکنش مناسب نسبت به آن بوده است.
ج: هدایت دیپلماسى هوشمندانه
در دیپلماسى هوشمندانه، درک صحیحى از تهدیدات و فرصتها و قوتها و ضعفها وجود دارد. در مواجهه با بحرانها و تهدیدات، همواره دیدگاههاى مختلفى از سوى جریانات سیاسى وجود داشته و اصرار بر اجرایىشدن آن دیدگاهها بوده است لکن پس از گذشت سالها، اکنون بهخوبى مىتوان ملاحظه کرد آن دیدگاهها تا چه میزان ضعیف و غیر عالمانه و غیر عاقلانه بوده است در حالىکه اگر هدایتهاى هوشمندانه مقام رهبرى نبود، خساراتى جدى بر منافع و مصالح کشور وارد مىشد.
در مدیریت حضرت امام(ره) استقامت و رادمردى در مقابل قطع رابطه با آمریکا از طرف این کشور، حمایت از دانشجویان خط امام در قبال تسخیر لانه جاسوسى، عدم پذیرش نمایندگان رسمى و غیر رسمى آمریکا، فرمان ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و عدم پذیرش بسیارى از قطعنامهها و پیشنهادات آتشبسى که در آن مصالح و عزت جمهورى اسلامى لحاظ نشده بود، از نمونههاى هدایت دیپلماسى هوشمندانه است.
در مدیریت مقام معظم رهبرى نیز موارد متعددى از این مدیریت به چشم مىخورد. یکى از مهمترین عرصههاى تجلى این دیپلماسى در موضوع هستهاى ایران است. همه متفق القولند که سکاندار اصلى تحولات هستهاى ایران چه در بعد فنى و چه در ابعاد سیاسى و دیپلماتیک آن، رهبر معظم انقلاب بوده است. در ابتداى بحران هستهاى که جامعه دو قطبى شده و یک طرف بحث واگذارى و تسلیم را مطرح و دیگرى مقابله و جنگ را پیشنهاد مىداد، رهبر معظم انقلاب مسیر عقلانى و هوشمندانهاى را اتخاذ کردند که ایران را از آن فضاى سنگین بینالمللى خارج ساخت. معظم له با پرهیز از افراطگرى و تفریطگرایى، متناسب با شرایط که شامل چهار عنصر تهدید، فرصت، قوت و ضعف بوده است، رویکردهاى معقولانه و هوشمندانهاى را تجویز مىکردند. اکنون تردیدى نیست که چنانچه مشى و رویکرد و هدایتهاى معظم له نبود، پرونده هستهاى ایران از دو حال خارج نبود یا کاملا تسلیم محض مىشد و یا منهدم میگردید. اما در حال حاضر، نه تنها تسلیم نشدیم بلکه مقاومت بىنظیرى را برجاى گذاشتیم و به میزان زیادى خصم را از بعد سیاسى و حقوقى و فنى خلع سلاح کردیم و همه اینها مرهون هدایت صحیح و شجاعانه رهبر معظم انقلاب بود.
فصل دوم: تفاوت در وضعیتها
همانگونه که در کلام حضرت ختمى مرتبت(ص) آمده است، خصوصیت جهاد در زمان حضرت رسول اکرم(ص) جهاد در راه تنزیل است اما جهاد در زمان امیر المومنین على بن ابیطالب(ع)، جهاد در راه تاویل.
خصوصیت مجاهدتهاى زمان پیغمبر(ص) این بود که جبهه حق و باطل کاملا روشن بود و یک طرف ایمان و طرف دیگر کفر قرار داشت. در یک طرف مسلمانها و پیامبر(ص) و طرف دیگر کفار و مشرکان بودند.
علت جهادهاى امیرالمومنین(ع)، همانگونه که خود آنحضرت اشاره فرموده، زیادهخواهى عدهاى و رواج بدعتها در جامعه بود. امیرالمومنین(ع) آنگاه که قدرت پیدا کرد، به حکم «حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ» وظیفه داشت با همان مسلمانهاى نمازخوان و مسجدى، همان کسانى که سالها در جنگهاى بدر و حنین و احد در راه اسلام جنگیده بودند و مجروح شده و اموالشان را براى رواج اسلام داده بودند، بجنگد؛ چرا؟ براى آنکه دین خدا احیا شده و بدعتها از بین برود. آیا این امر مخصوص زمان حضرت على(ع) بود و دیگر مصداق نخواهد داشت؟
و اینگونه تفاوت در وضعیتها رخ مىنمایاند. چه امام حسن(ع) با آن همه صبورى و خوددارى، اگر در شرایط و وضعیت امام حسین(ع) قرار میگرفت، همان راه و همان شیوهها را انتخاب مىکرد که اباعبدالله انتخاب کرده بودند.
این اصل مهم در مدیریت انقلاب نیز به آسانى قابل ملاحظه است. اگر انقلاب اسلامى را به دو مرحلة الف:کاشت و ب: داشت و ارشاد تقسیم کنیم، آنگاه خواهیم دریافت که حتى یک مدیر به خودى خود، اگر در دو مرحلة مجزا قرار گیرد، تصمیمات و روشها و تدابیر مدیریتى متفاوتى را بر خواهد گزید؛ چه رسد به آنکه دو مدیر و رهبر (ولو با تمام ویژگىهاى مشترک) در دو مرحله، یک انقلاب را مدیریت کنند.
براى مثال حضرت امام(ره) آنگاه که در مرحلة ایجاد انقلاب اسلامى قرار گرفتند، از همه گروههاى مخالف رژیف دعوت به همگرایى بر سر آرمانهاى مشترک کردند و آنگاه که مردم در رفراندم تاریخى خود، راى قاطع به جمهورى اسلامى دادند، در یک حرکت حسابشده و هدفمند، بنیانهایى همچون مجلس خبرگان قانون اساسى، سپاه پاسداران، بسیج، کمیتههاى مختلف انقلاب اسلامى، بنیاد شهید، وزارت اطلاعات، سازمان جهاد سازندگى، شوراى نگهبان قانون اساسى، مجلس خبرگان رهبرى، بنیاد مسکن و دهها سازمان و نهاد انقلابى را شکل دادند که نشان از نیازهاى زمان خود براى نیل به اهداف انقلاب و کسب تجربه در جهت آن اهداف بود.
درباره مدیریت حضرت آیتالله خامنهای(مد ظله العالى) در شرایط خاص خود، تنها به چند جمله بسنده مىکنیم: در زمان زعامت و ولایت ایشان، مراحل تثبیت انقلاب و ایجاد دولت اسلامى و تشکیل جامعه اسلامى تا کنون شکل گرفته است و مىرویم تا به مرزهاى تشکیل تمدن نوین اسلامى دست یابیم. در همین راستا و با توجه به قدرت سیاسى و اقتصادى و فرهنگى کشور، هیچ فرد منصفى نمىتواند منکر این مهم شود که دستاوردهاى نظام درعرصههایى چون پیشرفتهاى هستهاى، موشکى، سلولهاى بنیادى، تولید داروها و واکسنهاى مهارکننده بیمارىهایى چون ایدز و برخى سرطانها، ترمیم ضایعات نخاعى، دستیابى به فناورى شبیهسازى، بهراه افتادن نهضت تولید علم و جنبش نرمافزارى در حوزه و دانشگاه، دمیدهشدن روحیه اعتماد به نفس درجوانان و جوانگرایى و... در گرو دغدغهها و پیگیرىهاى مستمر ایشان صورت گرفته است.
از دیگر ابتکارات تاثیرگذار ایشان، نامگذارى سالها به عناوینى همچون سال پیامبر اعظم(ص)، رفتار علوى، حماسه حسینى، سال امام خمینى، پاسخگویى مسؤولان، انضباط اجتماعى، خدمتگزارى به مردم، عدالتخواهى، اتحاد ملى و انسجام اسلامى، تلاش مضاعف و همت مضاعف، جهاد اقتصادى و بالاخره تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی است، نامگذارىهایى که در واقع یک نوع فرهنگسازى در جامعه اسلامى بوده است. بازگشت اصولگرایان به صحنه قدرت که با تدابیر ویژه و فرهنگسازىهاى مستمر ایشان در قالب گفتمان عدالتخواهى و اصلاحات یعنى مبارزه با فقر، فساد و تبعیض صورت پذیرفت، از دیگر تدابیر سرنوشتساز ایشان است که پرداختن به آن مجال واسعترى را طلب مىنماید.
آیندهنگرى و پیگیرىهاى مستمر و مستدام ایشان باعث گردید مسؤولان نظام سندى بهعنوان سند 20 ساله را تدوین نمایند که بر اساس آن، نظام اسلامى در سال 1404 هجرى خورشیدى باید در زمینه علمى، فناورى و اقتصادى به قدرت اول آسیاى جنوب غربى (خاورمیانه، آسیاى میانه و قفقاز) تبدیل گردد. از دیگر ابتکارات ایشان، احیاى اصل 44 قانون اساسى است که کارشناسان از آن بهعنوان یک انقلاب و جهش اقتصادى نام مىبرند. با اجراى اصل 44، از تصدىگرى دولت در مناصب اقتصادى کاسته شده و بخش خصوصى و تعاونىها، چرخه تولید و تجارت کشور را به حرکت در خواهند آورد.
تزریق امید به ارکان دولت و مردم در سختترین و بحرانىترین شرایط، از دیگر هنرهاى ناب رهبرى ایشان در طول بیست و سه سال گذشته بوده است، بهگونهاىکه در بحرانىترین شرایط فرمودهاند: من خود را غرق در عنایات و نعمات خداوند متعال مىدانم. اگر هر مدیر و مسؤولى صرفا کار خود را خوب انجام دهد، دیگر هیچ نگرانى و دلهرهاى ندارم. این مهم را باید بدانیم که اگر در دهه اول انقلاب و در دوران غربت و تنهایى دفاع مقدس، براى حفظ موجودیت و بقاى خود مىجنگیدیم، امروزه سرنوشت منطقه به سرانگشتان ما سپرده شده است و آمریکا و متحدانش که در گذشتهاى نه چندان دور با تفرعن از تغییر جغرافیاى سیاسى در جهان اسلام و تشکیل خاورمیانه جدید سخن مىگفتند، اینک از ظهور و تولد خاورمیانه جدید با محوریت ایران اسلامى سخن مىگویند و ایرانى که زمانى بانک مرکزى، تروریسم و محور شرارت نام گرفته بود، اینک به محور امید و رهایى آنان از گرداب عراق، لبنان، افغانستان، فلسطین و منطقه خاورمیانه تبدیل شده است.
افزایش اقتدار و نفوذ ایران؛ تبدیل شدن ایران به یک کشور شکستناپذیر و مقاوم، شکستهشدن مجدد ابهت آمریکا و متحدینش، تعمیق منطقه ژئواستراتژیک ایران، هر کدام از دیگر دستاوردهاى نظام در دوره رهبرى حضرت آیت الله خامنهاى(حفظه الله) است.
دوستداران، شیفتگان و یاران وفادار حضرت امام خمینى(ره) و حضرت آیت الله خامنهاى(حفظه الله تعالى) مىباید بدانند و نیک هم مىدانند که این دو گوهر ناب، یک حقیقت با دو تجلى هستند که وظیفه همه ما، درک و معرفى شایسته و بایسته این حقیقت ماندگار و الهى به جامعه اسلامى و بشریت تشنه امروز و فردا است.
حاکمیت اسلامی
آیا امام واقعا و از ابتدا در پى نظر حکومت اسلامى و ولایت فقیه بود یا بعد از انقلاب که احساس قدرت کرد، آنرا مطرح نمود؟
با توجه به مخالفت بسیارى از فقها با نظریه ولایت فقیه، چگونه مىتوان این نظریه را پذیرفت؟
اگرچه این دو سؤال در ایراد خدشه به ولایت فقیه مشترکند، اما همانگونه که در طرح مطلب جدا شدهاند، مناسب است بهصورت جداگانه بررسى و پاسخگویى شوند.
الف - دیدگاه و روند علمى امام راحل نسبت به طرح نظریه ولایت فقیه
ب - روند طرح علمى ولایت فقیه از سوى امام(ره)
بهنظر مىرسد براى ارائه پاسخ صحیح لازم است دو زمینه طرح علمى ولایت فقیه و پىگیرى تحقق عملى آن از سوى حضرت امام(ره) را از یکدیگر تفکیک نماییم. در خصوص طرح موضوع ولایت فقیه بهصورت آشکار مىتوان به قدمت اعتقاد ایشان به این مطلب پى برد چرا که اولاً ایشان در موارد مختلف و متعددى به دیرینهبودن و ضرورىبودن این موضوع در فقه شیعه تصریح نمودهاند و ثانیاً خود ایشان نیز در سندهاى مربوط به آغاز ورودشان در صحنه سیاست این موضوع را طرح نمودهاند. در صفحه 112 و 113 کتاب ولایت فقیه نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) مىخوانیم: «موضوع ولایت فقیه چیز تازهاى نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود.... همه علما تبعیت کردند... مرحوم کاشف الغطاء بسیارى از این مطالب را فرمودهاند... مرحوم نراقى همه شئون رسول الله(ص) را براى فقها ثابت مىدانند. آقاى نائینى نیز مىفرمایند: این مطلب از مقبوله عمربن حنظله استفاده مىشود... این مسأله تازگى ندارد.»
بعد از دوره معصومین نیز که دلیلى از قرآن و روایات مبنى بر تعطیلشدن امور سیاسى - اجتماعى جامعه دینى در دست نیست تا این ولایت را نفى نماید.
اما پیشینه طرح بحث ولایت فقیه از سوى شخص حضرت امام به کتاب «کشف الاسرار» ایشان که در سال 1322 در پاسخ به لاطائلاتى در کتاب «اسرار هزار ساله» تألیف نمودند، برمىگردد.
روند پیگیرى عملى تحقق حکومت اسلامى و ولایت فقیه از سوى امام(ره)
همانگونه که ذکر شد، امام حداقل از سال 1322 یعنى دوره 40 تا 42 سالگى و قبل از مرجعیت، موضوع ولایت فقیه را مطرح نمودهاند، اما در میدان عمل ملاحظاتى موجب گردیده تا روندى مرحله به مرحله را در این جهت طى نمایند که برخى از آن ملاحظات عبارتند از:
1. رعایت شأن مرجعیت آیت الله بروجردى(ره) و حرکت در چارچوب مورد قبول ایشان اگرچه با اختلاف سلیقهها، تلاشها و چالشهایى همراه بوده است.
2. عدم امکان بالفعل؛ امام خود در کشف الاسرار در پاسخ اسرار هزار ساله که شیعه را به همراهى پادشاهان متهم نموده بود، نوشتند: «علماى شیعه مادامى که جایگزینى را (بهصورت اجرایى) نتوانند برپا کنند، سعى کردهاند به مقدار ممکن با حکومتها همکارى کنند تا جایگاه حقانیت شیعه را نگه دارند.» یعنى امام مىفرمایند: «از باب دفع افسد به فاسد و از باب جلوگیرى از هرج و مرج در جامعه، علماى شیعه نظام پادشاهى را تحمل کردند.»
3. اولویت حفظ کیان روحانیت و مرجعیت تا دورهاى از حرکت امام(ره)
4. ضرورت افشاى چهره واقعى خاندان محمدرضا پهلوى
5. آمادهسازى جمعى روحانیت و مرجعیت؛ بهعنوان نمونه در جریان مقابله با انقلاب سفید (که پس از شکست ماجراى انجمنهاى ایالتى و ولایتى مطرح گردید) امام دو نشست با مراجع داشتند. تصمیم جمعى در نشست اول بر مذاکره با شاه و جویاشدن انگیزه او؛ و در نشست دوم علىرغم اینکه امام خواستار تحریم رسمى رفراندم بودند، نظر جمع بر اینکه مبارزه در آن شرایط «مقابله مشت با درفش» و بىثمر است، منعقد شد.
6. آمادگى مردم؛ اینکه مقبولیت عمومى، شرط اجرایىشدن ولایت فقیه است، آمادهسازى زمینه پذیرش عمومى را بایسته مىساخته است.
بنا بر آنچه ذکر شد، امام(ره) صرفاً روند عملیاتىشدن «ولایت فقیه» را از ابتدا با شیبى متناسب با شرایط پیگیرى نمودهاند.
مخالفت برخى فقها با «نظریه ولایت فقیه» و اعتبار آن
آنچه از اظهارات برخى فقهاى بزرگ همچون صاحب جواهر بر مىآید که قائل است: منکر ولایت فقیه، بوى فقه را استشمام ننموده، و یا امام راحل که ولایت فقیه را از امور بدیهىاى مىدانند که تصور آن موجب تصدیقش مىشود، روشن مىگردد که اصل ولایت فقیه منکرى ندارد و آنچه وجود دارد، منکر اطلاق ولایت فقیه است. همه فقها ولایت مقیده فقیه در محدوده قضا، افتا و امور حسبه را قبول دارند و حتى پذیرش ولایت به معنى نظم و انتظامبخشى به امور جامعه را از باب حسبه قائل هستند اما آنچه مورد خدشه برخى از آنها قرار دارد، پذیرش ولایت فقیه از باب نیابت از امام زمان(عج) است که در آنصورت مطلقه بوده و شامل همه آنچه ولایت امام در جامعه اقتضا مىکند، خواهد بود.
اما در عین حال توجه به چند نکته در این زمینه راهگشا مىباشد:
1. پذیرش علمى ولایت مطلقه فقیه یک بحث است و پذیرش عملى حکم چنین فقیه جامعالشرایطى بحثى دیگر. در حقیقت اگر فقیهى بر امور اجتماعى حاکم شود (مجتهدى که «بیده الحکم» باشد) مخالفت با حکمش حتى براى سایر مجتهدین جایز نیست (مگر آنکه به خطابودن آن حکم علم داشته باشد): «حکم الحاکم الجامع للشرائط لایجوز نقضه ولو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطائه.» (عروة الوثقى مسأله 57، باب اجتهاد و تقلید)
2. اینکه فقیهى قیام به حکومت بر اساس نیابت از امام زمان(عج) را ثابت نداند به معناى جواز مخالفت با فقیهى که چنین امورى را تصدى کند، نیست.
3. مخالفت با مبناى فقهى ولایت مطلقه فقیه هرگز به معنى ضدیت و مبارزه با نظام ولایت فقیه نمىباشد.
4. اگرچه در مسائل فردى هر کسى از مرجع تقلید خویش تبعیت مىکند اما در مسائل اجتماعى - حکومتى که ذاتاً تعدد و تکثرپذیر نیست و یک نظر باید مبنا قرار گیرد، همگان لازم است از نظر مجتهدى که قیام به امر حکومت نموده اطاعت نمایند.
بنا بر آنچه گفته شد، مخالفت با مبناى علمى ولایت فقیه هرگز به معنى نرفتن زیر بار حکومت یک فقیه جامع الشرایط و یا جواز مخالفت عملى با آن نیست، بنابراین ثمره عملى در زمان تصدى فقیه در حکومت، نخواهد داشت.
آیا تشکیل حکومت اسلامى در زمان غیبت امام زمان(عج) جایز است؟
یکى از مسائل اساسى که در ذهن اقشارى از آحاد افراد جامعه در زمینه زیربناهاى انقلاب اسلامى وجود دارد، چالش در خصوص اصل جواز تشکیل حکومت اسلامى در زمان غیبت است. عمده مبناى این اشکال بر روایاتى مبتنى است که هر پرچمى که قبل از قیام امام زمان(عج) بهعنوان حکومت برپا شود، پرچم ضلالت دانسته و در روایاتى نیز هر قیامى قبل از قیام حضرت مهدى(عج) را محکوم به شکست عنوان مىنماید.
اهمیت این اشکال از آن نظر است که طراحان این موضوع، اصل اسلام سیاسى و حکومت اسلامى را پذیرفته و در عین حال حکومت اسلامى در زمان غیبت را نامشروع مىشمارند.
پاسخگویى به اشکالاتى که اصل حکومت و ابعاد سیاسى اسلام را زیر سؤال مىبرند، کار آسانى بهنظر مىرسد و کافى است ایرادکنندگان را به نگاهى اجمالى به آیات قرآن کریم و سیره پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و سایر اهل بیت(ع) ارجاع داد.
بعد دیگر اهمیت این اشکال نیز آن است که اسلامىبودن قیام و انقلاب و حکومت در زمان غیبت را مخدوش مىسازد. یعنى از موضع یک مخالف دین به موضوع نگاه نکرده و سستنمودن اعتقاد مسلمانان مقید - که اصلىترین حامیان انقلاب هستند - را نشانه گرفته است.
ما در پاسخ به این سؤال، مطالب جلد دهم تفسیر موضوعى پیام قرآن نوشته آیتالله مکارم شیرازى را مبنا قرار مىدهیم که علاوه بر متین و در عین حال سادگى متن، به قلم مرجعى بزرگوار به رشته تحریر در آمده که بر وزانت استدلال و نگاه عمیق فقهى - اسلامى آن دلالت مىکند.
اما پاسخ این روایات این است که بدیهى است این طایفه از اخبار هیچگونه دلالتى بر نهى از اقامه حکومت اسلامى قبل از ظهور حضرت مهدى(عج) ندارد بلکه تنها پیام این اخبار آن است که منتظر فرصتها باشید و قبل از رسیدن فرصت مناسب، دست به این کار نزنید، چرا که تلفات و ضایعات فراوانى خواهید داد و نتیجهاى نخواهید گرفت. بلکه شاید مفهوم این سخن، عکس آن باشد که بعضى انتظار دارند و مفهومش این است که هنگامىکه شرایط قیام و تشکیل حکومت اسلامى فراهم گردید، به سراغ آن بروید و اقدام کنید. در واقع این روایات اشاره به همان چیزى است که در خطبه 5 نهجالبلاغه آمده است که مىفرماید: «مجتنى الثمرة لغیر وقت ایناعها، کالزارع بغیر ارضه» یعنى کسىکه میوه را پیش از رسیدن بچیند، مانند کسى است که بذر خود را در زمین نامناسبى پاشیده است.»
گروه دیگرى از این روایات مىگوید: قیام باید بهعنوان «الرضا من آل محمد» یعنى دعوت بهسوى امامان معصوم(ع) و اهداف آنها بوده باشد و بدون آن، قیام مجاز نیست. از جمله در حدیثى مىخوانیم، امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه کسى از سوى ما آمد، بنگرید براى چه مىخواهید قیام کنید، نگویید زید قیام کرد، زید عالم و راستگو بود و هرگز شما را بهسوى خویش فرا نخواند، بلکه شما را به خشنودى آل محمد(ص) دعوت کرد و اگر پیروز مىشد، به آنچه شما را بهسوى آن دعوت نمود، وفا مىکرد. او در برابر حکومت متمرکزى قیام کرد تا آنرا در هم بشکند (ولى موفق نشد). هرگاه کسى امروز از ما قیام کند، به چه چیزى شما را فرا مىخواند؟ به خشنودى آل محمد(ص)؟ ما شما را گواه مىگیریم که ما خشنود از اینکار نیستیم! امروز که او تنهاست نافرمانى مىکند، مسلماً هنگامىکه پرچمها برافراشته شد و مردم دور او را گرفتند، به طریق اولى به حرف ما گوش نمىدهد.»
مسلم است این حدیث و مانند آن، دلیل بر عدم تشکیل حکومت اسلامى نیست، بلکه مىگوید باید هدف تشکیل حکومت جلب رضا و خشنودى امامان معصوم(ع) که جانشینان واقعى پیامبرند، باشد، خودسرانه و بدون جلب رضایت و موافقت آنها، دست به اینکار نزنند. بنابراین هرگاه در عصر غیبت، شرایط تشکیل حکومت اسلامى فراهم گردد و هدف از تشکیل آن چیزى جز احیاى اسلام و قرآن و جلب رضا و خشنودى آل پیامبر نباشد، نه تنها منعى براى تشکیل این حکومت وجود ندارد بلکه باید بهسراغ آن رفت.
و اما پاسخ دسته دوم روایات که شکست قیامها را بیان مىکند.
اولاً: ما داراى یک سلسله اصول مسلم در شریعت اسلامى هستیم که تخطى از آنها جایز نیست، از جمله امر بهمعروف و نهى از منکر. حال اگر در محیطى احکام الهى پایمال شده و منکرات آشکار گشته و قادر باشیم با یک قیام مؤثر، نظام حکومت فاسد را برهم بزنیم و در مقیاس وسیعى منکرات را از میان ببریم آیا جایز است بنشینیم و تماشا کنیم؟
نکته دیگر آنکه در مقابل این دسته روایات، روایاتى داریم که مطابق آنها، ائمه(ع) بعضى از قیامهایى که در عصر و زمان آنها روى داده را ستودهاند هرچند این قیامها به نتیجه نهایى نرسیده، چگونه ممکن است این قیامها ممنوع باشد و باز آنرا بستایند؟! (که نمونه آنها قیام زیدبن علىبن الحسین(ع) و حسینبن على شهید فخ است که تائیدات آنها در کتاب مزبور ذکر شده است.)
جداى از همه اینها، نکته مهم این است که در روایاتى به این مطلب برمىخوریم که فرمودهاند: قبل از قیام مهدى(عج) اقوامى قیام مىکنند و زمینه را براى قیام آنحضرت آماده مىسازند و از آنها در روایات به نیکى یاد شده است.
آخرین نکته در این زمینه اینکه روایاتى که هر قیامى قبل از قیام مهدى(عج) را شرکآلود و در مسیر طاغوت معرفى مىکند، باید بهگونهاى تفسیر شود که هم با مسلّمات فقهى و احکام امر به معروف و نهى از منکر سازگار باشد و هم با قیامهاى متعددى که در زمان معصومین(ع) واقع شده و بر آنها صحه نهادند، هماهنگ گردد، به این صورت که یا منظور قیامهاى بدون اجازه معصوم یا نایبان عام باشند و یا قیامهایى که به قصد دعوت به خویش (نه اهداف آل پیامبر) باشد و یا اینکه قیامهایى که بدون آمادگىهاى لازم صورت پذیرد. آیه 75 سوره نساء مىفرماید: «و ما لکم لاتقاتلون فى سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان...» و روشن است این آیه و آیات متشابه در زمینه قیام براى اقامه قسط و عدل یا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالمان، انحصار به زمان و مکان خاصى ندارد و یکى از اصول زیربنایى است که هر جا مقدمات و زمینههاى آن فراهم گردد، لازم است بدون فوت وقت نسبت به آنها اقدام گردد.
تاریخ : دوشنبه 91/12/14 | 9:57 عصر | نویسنده : محمد hn | نظر
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب
بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 134366